خاطره

  • ۰
  • ۰

آداب و رسوم مردم چابهار هنوز پابرجاست. چابهار از آن شهرهایی است که مردمش هنوز بافت سنتی و فرهنگ بومی خودشان را با عشق و علاقه حفظ کرده اند. از این نظر برای آن دسته توریست هایی که به گردشگری پایدار و فرهنگ عامه علاقه دارند می تواند شهری بسیار جذاب و خاص باشد. تصور اینکه در سفر به یک شهر علاوه بر جاذبه های متنوع، با مردمی متفاوت روبرو شوید برای بیشتر مردم جذاب است. ملاقات با مردمی که در کشور خودت زندگی می کنند ولی به گونه ای دیگر لباس می پوشند؛ گویش متفاوت و جالبی دارند تا آنجا که گاه به سختی صحبت هایشان را متوجه می شوی؛ آداب و رسومی دارند که تو را به یاد گذشتگان سرزمینت می اندازد؛ همه و همه جزو جاذبه های فرهنگ عامه در چابهار است.عید قربان و عید فطر مثل سایر اعیاد دینی در میان مردم بلوچ اهمیت زیادی دارد. از آنجا که این مردم جزو اهل سنت هستند، مثل سایر خواهران و برادران سنّی، در روز عید قربان 3 روز جشن برپا می کنند. در عید قربان مردم در محلی به نام عیدگاه تجمع می کنند و با قربانی کردن شتر و تقسیم کردن آن میان نیازمندان، خود را مشغول می کنند. خانواده هایی که تمکن کمتری دارند معمولا با مشارکتِ همدیگر به قربانی کردن مشغول می شوند. در این عید مردم چابهار به دید و بازدید مشغول می شوند و همچون عید نوروز آن را مبارک می شمردند. معمولا در این دید و بازدیدها افراد از همدیگر طلب بخشش و حلالیت می کنند.

 

در عید فطر نیز بلوچ به عیدگاه می روند و بعد از اقامه کردن نماز عید با شکوهِ هر چه تمام همدیگر را در آغوش می گیرند و می بوسند. این سنت در میان مردم بلوچستان بعد از همه نمازها رواج دارد. بعد از بازگشت به خانه همه عید را به هم تبریک می گویند. خانم های بلوچ با پختن کلوچه خرمایی و شیرینی های محلی از دیگران پذیرایی می کنند.مراسم ازدواج در چابهار و سایر مناطق بلوچی نشین 3 شبانه روز طول می کشد و 8 نوع آیین دارد. این آیین ها مشتمل بر حنا بندان یا حنا دوزی، بر بند مالی، جل بندی، گندونن، سرآپی، هبرجنی، مشاطه یا آرایش عروس و داماد و شب یکجایی اند و در جلسات متعددی تحت عناوین خواستگاری، جشن بله برون، مراسم مشخص کردن مهریه، جل بندی، مراسم حنابندان، جشن عروسی و... برگزار می شود.

 

در این مراسم، موسیقی بلوچی پای ثابت است. مردم بلوچ به موسیقی اهمیت زیادی می دهند و هویت و احساسات خود را در موسیقی خاص خودشان می یابند. در مناسب هایی همچون تولد تا مرگ، این موسیقی همراه مردم است. سازهای اصلی موسیقی بلوچی مشتمل بر تنبورگ، قیچک، رباب، نی یا نل، بانچو، دینبوک، دهل و کوزه است. موسیقی دان های بلوچ به نام پهلوان، لوری، لولی، لانگا و شاعر شناخته می شوند. آهنگ های بلوچی شبیه به آهنگ های هندی است.  

 

یکی دیگر از جلوه های فرهنگ مردم چابهار رقص بلوچی است. رقص بلوچ انواع و اقسامی دارد. رقص دو چایی، سه چایی، کوپکو، لنکی و... از مهمترین رقص های بلوچ است. لیوا از رقص های زیباست که هنوز در چابهار باقی مانده و با نواختن دهل، سرنا، لیوا و یک دهل کوچکتر اجرا می شود. این رقص مختص جشن و شادی است.

 

مردم چابهار در جشن ها عموما به بازی های محلی نیز مشغول می شوند. این شهر به داشتن بازی های سنتی و فراوان مشهور است. البته اجرای این بازی ها در جشن ها در حال کمرنگ شدن است ولی هنوز هم بعضی از آن ها وجود دارد. بازی سرخ پری زرد پری، پادشاه وزیر، چوب بازی، کشتی کج کردون، چل بازی، کلاه چل چل، اشکاتیلی و... از بازی ها محلی چابهار است.

 

مردم بلوچ که ساکنین اصلی شهر چابهار به شمار می روند به آداب و رسوم مذهبی بسیار پایبندند و این آیین ها را با دقت فراوان به اجرا در می آورند. یکی از مهم ترین ماه ها برای مردم چابهار، ماه رمضان است که مردم را به شدت درگیر خود می کند. آداب این ماه از ماه قبلی اش یعنی ماه شعبان شروع می شود. در نیمه دوم ماه شعبان قوم بلوچ گوسفند یا بزی را قربانی می کنند و با گوشت آن غذایی به نام تباهک آماده می کنند که از برنج و گوشت خشک شده درست می شود. آماده کردن این غذا ده روز زمان می برد و با شروع ماه رمضان درست می شود. علاوه بر تباهک در این ماه خوراکی هایی همچون نان تیموش، پکوره، بت ماش و شیرینی چنگال نیز درست می شود.

 

از دیگ اقداماتی که در ماه رمضان صورت می گیرد، تمیز کردن و نظافت خانه هاست. خانم های میانسال به غباروبی و تمیز کردن مساجد مشغول می شوند وجوان ترها به نظافت منازل می پردازند. مساجد با مشک، عود و ماده ای خوشبو به نام سوچکی عطرآگین می شود.

در ایام قدر روحانی محل شبانه روز در یک چادر در مسجد به عبادت و شب زنده داری مشغول می شود و تا شب عید بیرون نمی آید. مردم، عید که می شود، وجوهاتشان را نقدی به او می سپارند.  

در روزهای آخر ماه رمضان مردم آماده برپایی جشن عید فطر می شوند. همچون عید نوروز در میان سایر ایرانیان، مردم بلوچ در چابهار در این ایام لباس نو تهیه می کنند و وسایل مورد نیاز خود را می خرند. دخترکان و زنان نیز نقوشی زیبا را با حنا بر روی دست هایشان ترسیم می کنند.

از نظر من فرهنگ های چندان مثبتی که ندارند 

مثل قومگرایی و برتر دیدن طایفه 

به اصطلاح ناسیونالیسم بودن شدید 

اعتقادات شدید دینی و برتر و بالا بودن ح ف علمای دین و سنت های دینی در همه چیز 

 

 

 

 

  • مریم امرا
  • ۰
  • ۰

بد ترین اتفاق

زندگی پر از اتفاقات کوچک و بزرگ است. اتفاقات بد در زندگی هرکسی ممکن است رخ بدهد و او را غمگین و ناراحت کند. در این اینجا یک خاطره بد را برایتان می‌گویمیک روز تابستانی بود. روزهای تابستان عادت داشتم تا لنگ ظهر بخوابم و کسی هم کاری به کارم نداشت اما آن روز صبح زود با صدای بابا بیدار شدم. من را صدا می‌کرد. با همان سر و وضع ژولیده به هال رفتم. بابا گفت:«صبحانه‌ات را بخور تا برویم…» پرسیدم:«کجا؟» گفت:«فکر می‌کنم انا لله و انا الیه راجعون را که بگویم، خودت منظورم را می‌فهمی.»

 

دنیا روی سرم خراب شد. مادربزرگم مدتی بود که دو بار پشت سر هم سکته کرده بود و نصف بدنش فلج شده بود. مادربزرگ دوست‌داشتنی عزیز من. پخش زمین شدم، گریه کردم و گفتم:«خدایا تو حق نداشتی، تو حق نداشتی عزیزم رو از من بگیری…» داشتم کفر می‌گفتم اما اگر این را هم نمی‌گفتم که دق می‌کردم.بابا گفت:«وقت برای گریه هست. زود آماده شو، باید برای کارهای خاکسپاری برویم.» به زور خودم را از زمین کَندم و بلند شدم. نیم‌ساعت بعد من و مامان و بابا توی جاده بودیم تا برویم خانه پدربزرگم.وقتی رسیدم، همه گریه می‌کردند. عموی کوچکم توی سرش می‌زد و عمه‌ام ضجه می‌زد. مادربزرگم آرام خوابیده بود و چشم‌هایش را بسته بودند. از رنج‌ها و دردها خلاص شده بود. اما ما را تنها گذاشته بود و این غمی نبود که بشود آن را به این زودی هضم و درک کرد. مخصوصاً برای من که کودکی‌ام را در پناه او و مهربانی‌هایش بزرگ شده بودم. داشتم گریه می‌کردم که آمبولانس آمد. مردها گفتند:«لا اله الا الله» داد زدم و گفتم: «مامانی منو نبریدش.» عموی بزرگم مرا بغل کرد، از کنار جسم بی‌جان مادربزرگم دور کرد، دستش را روی سرم کشید و گفت:«مرگ حَق است!» سال‌ها از آن اتفاق می‌گذرد. اما هنوز این خاطره غمگین جلوی چشمم است. آن روزی که یکی از پشت و پناه‌های عاطفی‌ام را از دست دادم، بدترین خاطره عمر من است.

  • مریم امرا